دانلود پرفروش ترین فایل ها# فورکیا # اینترنت#فایل سل#

فایل های پرفروش فورکیا و اینترنت را دانلود کنید(فایل های در این وبسایت قرار داده می شودکه تضمینی و مطمئن هستن ،اگر غیر از این بود به مدیریت اطلاع دهید)سعی شده فایل های دارای ضمانت معتبر گلچین بشه ولی تصمیم با شماست.موفق باشید
4kia.ir

دانلود پرفروش ترین فایل ها# فورکیا # اینترنت#فایل سل#

فایل های پرفروش فورکیا و اینترنت را دانلود کنید(فایل های در این وبسایت قرار داده می شودکه تضمینی و مطمئن هستن ،اگر غیر از این بود به مدیریت اطلاع دهید)سعی شده فایل های دارای ضمانت معتبر گلچین بشه ولی تصمیم با شماست.موفق باشید

شما در این سایت میتوانید به راحتی بهترین فایل ها که دارای ضمانت می باشند را دانلود کنید(فایل سل،فورکیا،همیار دانشجو و....)
بهترین های اینترنت را در این وب سایت بیابید.
طبقه بندی موضوعی


مقاله81_کمی سازی سطح استرس با استفاده از سیگنال  های سایکوفیزیولوژی

کمی سازی سطح استرس با استفاده از سیگنال های سایکوفیزیولوژی

فصل اول: علم سایکوفیزیولوژی و مفاهیم و مبانی استرس

  - 1- تاریخچه علم سایکوفیزیولوژی

سایکوفیزیولوژی هنوز یک شاخه علمی جوان است. بررسی­های تاریخی در یک قرن گذشته نشان می­دهد تحقیقاتی که در آن با تغییر فاکتورهای روانی به اندازه­گیری یک یا چند واکنش فیزیولوژیکی می­پرداخته­اند از سال 1878 تا 1954 توسط افراد مختلفی صورت می­گرفته و پس از آن نیز تحت عنوان سایکوفیزیولوژی انجام پذیرفته است. اولین نشریه علمی که به سایکوفیزیولوژی اختصاص یافت در سال 1955 انتشار یافت. مجمع محققان سایکوفیزیولوژیکی نیز 5 سال بعد از آن تأسیس شد و اولین مجله علمی سایکوفیزیولوژی نیز حدود 25 سال قبل چاپ شده است. (Ax، 1964)

اگرچه سایکوفیزیولوژی با قوانین رسمی آن بیش از 50 سال سابقه ندارد اما توجه و علاقه به درک تعاملات روحی روانی و رخدادهای فیزیولوژیکی را می­توان در فیلسوفان و دانشمندان مصر و یونان قدیم یافت. فیلسوف یونانی، هراکلیتوس (600 قبل از میلاد) از ذهن به عنوان فضایی که مرزهای آن هیچگاه شناخته نمی­شود یاد می­کند. افلاطون (400 قبل از میلاد) معتقد بود که استعدادهای فکری در سر، احساسات در نخاع و به صورت غیرمستقیم در قلب و غرایز در زیر دیافراگم قرار دارند که کبد را تحت تأثیر قرار می­دهند. همچنین وی معتقد بود که روح و جسم به طور اساسی با یکدیگر متفاوت هستند و در نتیجه مشاهده پاسخ­های فیزیولوژیکی هیچگونه
زمینه­ای برای استنتاجات حالات روحی ایجاد نمی­کند. در قرن دوم پس از میلاد جالینوس (200-130م) فعالیت­های سایکوفیزیولوژیکی را به صورت قواعدی فرمول­بندی نمود که تا قرن هیجدهم، این قوانین حاکم بود. بر اساس تشریح حیوانات و مشاهدات وی از بدن انسان، جالینوس فرض کرد که اخلاط انسان می­تواند نمایشگر احساسات، حرکات و افکار و آسیب­های جسمی و روحی بر اساس اختلالات موجود در آنها باشد. نقش ارگان­های بدن تولید و پردازش این اخلاط می­باشد و اعصاب را به عنوان ابزاری برای تفکر و عمل می­شناخت. عقاید جالینوس چنان در تفکر غربی نفوذ کرده بود که تقریباً برای 1500 سال بدون رقیب بود.

در قرن شانزدهم فرنل (1558- 1497) اولین کتاب فیزیولوژی را چاپ نمود. هرچند که دسته­بندی­های فرنل در مشاهدات تجربی شدیداً تحت تأثیر تئوری جالینوس بود، در آن برخی حرکات خودکار را ذکر نموده است که امروزه آنها را رفلکس می­دانیم. این نقطه سرآغازی برای انحراف از دیدگاه متداول و جداسازی نحوه کنترل حرکات بدن بود. فراگیری آناتومی انسانی در این بازه زمانی آغازی بر کشف خطاهای جالینوس در توصیفاتش بود و راه را برای تحقیق بر روی تئوری فیزیولوژی و نحوه شناسایی بیماری­ها باز نمود. در این قرن دو حادثه دیگر رخداد که اثر عمیقی در نوع استنتاجات سایکوفیزیولوژی داشت.

در 1600، ویلیام گیلبرد تفاوت بین الکتریسیته و مغناطیس را دریافت و در کتاب خود «Magnete» استدلال می­کند که مشاهدات تجربی و آزمایشات باید جای حدسیات احتمالی و فرضیه­های دانشمندان فیزیولوژی را بگیرد. به علاوه گالیله (1642-1564) به این بحث پرداخت که حکیمان خداشناس و فیلسوفان هیچ حقی برای کنترل تحقیقات و فرضیه­های علمی ندارند و فقط مشاهدات و آزمایشات و نتایج حاصل از آنهاست که می­تواند حقایق فیزیکی را بیان کند. گالیله همچنین از محدودیت­های داده­های حسی مطلع بود و با توجه به اینکه احتمال خطا و تفسیر غلط وجود داشت، اعتقاد داشت که ریاضیات به تنهایی نمی­تواند یک نوع از قطعیت و اطمینان را ایجاد کند. فرانسیس بیکن (1626-1561) در قدم بعدی یک روش علمی را انتخاب نمود و آن اضافه کردن استقرا در مشاهدات و افزودن تحقیق در استنتاج است.

فرمول­بندی بیکن و کارهای بعدی وی بر روی منطق استنتاج علمی موجب ایجاد یک ترتیب آشنا در استنتاجات علمی شد:

1- تدوین فرضیه­های مختلف

2- تدوین یک آزمایش با خروجی­های احتمالی مختلف

3- اجرای آزمایش و بدست آوردن نتایج آشکار

4- اجرای مراحل برای تصحیح احتمالات باقی مانده

 

این طرح در علوم فیزیکی به سرعت پذیرفته شد ولی فلاسفه و حکیمان وجود انسان را از رخدادهای طبیعی جهان جدا می­دانستند و به آرامی به فراگیری فیزیولوژی و رفتار انسانی پرداختند.

رساله دکترای ویلیام هاروی (1657-1578) اولین گام مهم برای استفاده از این جزئیات در استنتاجات عملکرد فیزیولوژیکی بود. در این رساله مبانی نظریه جالینوس در مورد حرکت خون در شریان­ها و وریدها که آنها را مستقل از هم می­داند زیر سؤال رفته است و هاروی نشان می­دهد که نقش قلب در پمپاژ خون، باعث گردش پیوسته آن به صورت یکطرفه در این سیستم است. از آن زمان به بعد نقش تحقیق و بررسی مبانی فیزیولوژیکی و آناتومیکی شدت گرفت و ارگان­های انسان از لحاظ عملکرد و تشابه آن به سیستم­های الکتریکی، مکانیکی، هیدرولیکی از جهات مختلف ارزیابی شد. در این میان نحوة فعالیت­های اصلی روحی و روانی نیز یکی از موضوعات مورد علاقه برای بررسی بود.

گرچه تحولات عظیم علمی پس از رنسانس به وقوع پیوست اما شواهدی از بررسی­های سایکوفیزیولوژیکی قبل از آن نیز وجود دارد. در نوشته­های اراسیستراتوس، جالینوس و ابن سینا نیز تجربیات سایکوفیزیولوژیکی قابل توجهی ملاحظه می­شود. اراسیستراتوس، پزشک زمان اسکندر، اولین شخصی بود که سایکوفیزیولوژی را به طور کلینیکی تجربه نمود. وی از طریق مشاهده علائم مشخصی مانند «لکنت زبان، تعریق ناگهانی و ضربان نامنظم قلب» در شخص، پی به ارتباط عاشقانة وی برد. از جالینوس نیز گزارشی از وضعیت مشابه وجود دارد که در آن شخص هنگام شنیدن نام معشوقه خود دچار ضربان نامنظم قلب می­شد. همین روش (مشاهده تغییرات ضربان قلب) نیز در قرن دهم توسط ابوعلی سینا برای تعیین ارتباط شخص با فرد مورد علاقه­اش بکار گرفته شد. (Cacioppo، 2000)

همانطور که گفته شد سایکوفیزیولوژی به عنوان یک علم جداگانه دارای تاریخچه بسیار کوتاهی است. ظهور رسمی این علم در دهه 1950 و زمانی بود که گروهی که اکثراً از روانشناسان بودند تحت رهبری Davis جلسات غیر رسمی تشکیل دادند. در سال 1960 این گروه جمعیت محققین سایکوفیزیولوژیکی را تشکیل دادند و Darrow به عنوان اولین رئیس آن انتخاب شد. ارتباطات تحقیقاتی این گروه از سال 1955 با انتشار خبرنامه­ای توسط Albert Ax در مورد تحقیقات و ابزارهای سایکوفیزیولوژی آغاز شده بود. در سال 1964 این خبرنامه به مجله سایکوفیزیولوژی با سردبیری Ax به نشریه رسمی جمعیت تبدیل شد. دو موضوع در اولین شماره آن قابل توجه است: «سایکوفیزیولوژی، دیروز، امروز و فردا» نوشته Darrow و «اهداف و روش­های سایکوفیزیولوژی» نوشته Ax. در 5 عنوان از 8 مقاله موجود در آن توجه ویژه­ای به واکنش الکتریکی پوست به عنوان ابزار اندازه­گیری و تحقیق شده است و هیچیک از مقالات به فعالیت مغز نمی­پردازد. در مقابل، در شماره اخیر این نشریه در مجموع 13 مقاله ارائه شده، 9 مقاله به بررسی فعالیت مغزی می­پردازد در حالیکه هیچ مقاله­ای در مورد فعالیت الکتریکی پوست در آن دیده
نمی­شود. این تغییر در اندازه­گیری­های سایکوفیزیولوژیکی به علت علاقه به شناسایی فعالیت­های درکی و همچنین پیشرفت چشمگیر در ابزارهای ثبت فعالیت مغزی و وجود نرم افزارهای مختلف برای تحلیل آنها می­باشد.

 

 

 

1-2- اصول و مبانی سایکوفیزیولوژی

آناتومی، فیزیولوژی و روانشناسی همه شاخه­هایی از علوم هستند که وظیفه بررسی سیستم­های بدن را بر عهده دارند و به روشن کردن ساختار و عملکرد اجزاء و سیستم های انسانی مرتبط با محیط اطراف می­پردازند.

آناتومی علم ساختار بدن است و نحوه ارتباط بین اجزاء مختلف بدن را بیان می­کند. فیزیولوژی به مطالعه فعالیت و نحوه عملکرد قسمت­های مختلف بدن می­پردازد. در هر دو علم، یک قسمت از بدن در سطوح مختلف سازمان بدن مورد بررسی قرار می­گیرد. این سطوح شامل مولکول، سلول، بافت، اندام و سیستم بدن است. در نتیجه آناتومی و فیزیولوژی به طور پیچیده­ای به هم وابسته هستند.

سایکوفیزیولوژی به طور بسیار زیادی مربوط به آناتومی و فیزیولوژی می­باشد ولی علاوه بر آن با پدیده­های روانی و رفتاری در محیط­های فیزیکی و روانی ارتباط دارد. پیچیدگی، زمانی از فیزیولوژی به سایکوفیزیولوژی اضافه می­شود که سایکوفیزیولوژی هم شامل قابلیت سیستم نمادی ارائه (مانند زبان و ریاضیات) برای ارتباطات است و هم بازتاب تجربه و پیشینه شخص را همانند تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بر روی پاسخ­های فیزیولوژیکی و رفتاری را به همراه دارد. این فاکتورها در تشکیل انعطاف­پذیری، تطبیق­پذیری و تغییر­پذیری رفتار نقش دارند. روانشناسی و سایکوفیزیولوژی یک هدف مشترک دارند و آن توضیح رفتار و کردار انسان است و ساختارها و پردازش­های فیزیولوژیکی جزء صحیح و روشن تئوری تفکر در سایکوفیزیولوژی هستند.

موانع تکنیکی که در مطالعات اولیه با آن مواجه شدند یعنی اهمیت فهمیدن سیستم­های فیزیولوژی بر اساس مشاهدات و همچنین جذابیت­های متعددی که در تحقیقات اولیه وجود داشته، باعث شد که یک نظم خاص در زمینه فیزیولوژی و اندازه­گیری­های پدیده­های آن صورت گیرد.

سازمان­دهی سایکوفیزیولوژی تحت سیستم­های فیزیولوژیکی یا به عبارت دیگر «سایکوفیزیولوژی سیستمی[1]» امروزه همچنان مهم باقی مانده است. در این نگرش، هدف مشاهدات سیستمی است که در آن مطالعه یک سیستم فیزیولوژی بر اساس بررسی خصوصیات بیوالکتریک پاسخ­های اندازه­گیری شده صورت می­گیرد. اما سایکوفیزیولوژی مانند آناتومی، فیزیولوژی و روانشناسی یک علم گسترده است که به خودی خود به صورت موضوعی و بر اساس سیستم­های خاص مورد بررسی قرار می­گیرد و از این رو آن را سایکوفیزیولوژی موضوعی[2] گویند. از جمله گرایش­های آن می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

1-سایکوفیزیولوژی شناختی[3] که به ارتباط بین اجزاء پردازش اطلاعات انسان و پدیده­های فیزیولوژیکی می­پردازد.

2-سایکوفیزیولوژی اجتماعی[4] که به بررسی توجه، احساسات و تأثیرات رفتار انسان به­وسیله اندازه­گیری­های فیزیولوژیکی می­پردازد.

3-سایکوفیزیولوژی تکاملی[5] که مربوط به هستی­شناسی است و تغییرات سایکوفیزیولوژی را در انسان بررسی می­کند. در این گرایش پارامترهای روانی را در سنین مختلف از طریق تغییرات فیزیولوژیکی بررسی می­کنند.

4-سایکوفیزیولوژی کلینیکی[6] که به بررسی اختلالات ارگان- محیط می­پردازد.

5-سایکوفیزیولوژی کاربردی[7] که به کاربرد علم سایکوفیزیولوژی در عمل می­پردازد و شامل بیوفیدبک، بی­حس کردن، سست سازی و استراحت و کشف دروغ می­باشد.

در هر یک از این حوزه­ها مطالعه بر اساس نوع ساختار و نحوه عملکرد سلول­ها و ارگان­ها برای رسیدن به نحوه ارتباط بین ارگان و محیط فیزیکی، اجتماعی و فرهنگی اطراف می­باشد. برخی از این علوم مانند «سایکوفیزیولوژی تکاملی» دارای ارتباط با فیزیولوژی و آناتومی می­باشند اما مربوط به رفتار انسان نیز می­شوند. در سایکوفیزیولوژی اجتماعی کمتر به نقش مستقیم فیزیولوژی و آناتومی پرداخته می­شود و ارگانیسم به­تنهایی در نظر گرفته می­شود.

نسبت دادن یک معنای روانشناسی به پاسخ­های فیزیولوژیکی وابسته به فاکتورهایی مانند کیفیت طراحی آزمایش، خصوصیات سایکومتریک اندازه­گیری­ها و تناسب تحلیل داده­ها و تفسیر آنها می­باشد. هیچیک از دو علم فیزیولوژی و روانشناسی در این بین برتر نیستند. اما هر دو آنها در تحقیقات سایکوفیزیولوژی اساسی هستند و دقیق­تر بگوییم مکمل یکدیگر می­باشند.

در تعریف علم سایکوفیزیولوژی توافق اندکی وجود دارد. برخی تعاریف اولیه بر اساس زمینه­ای است که تحقیقات در آن مورد صورت می­گرفت مانند تحقیقاتی که در آن از پلی­گراف استفاده می­شود و یا تحقیقات واکنش­های فیزیولوژیکی در رفتار. تعاریف اولیه دیگر برای جداسازی سایکوفیزیولوژی از علوم قدیمی­تر و جا افتاده­ای مانند روانشناسی بیولوژیکی[8] یا روانشناسی فیزیولوژیکی[9] است. سایکوفیزیولوژی از روانشناسی فیزیولوژیکی متفاوت است زیرا در آن آزمایشات بجای حیوان بر روی انسان صورت می­گیرد. ثانیاً در آن از ایجاد تغییرات در رفتار بجای ایجاد تغییر در ساختار آناتومی یا فیزیولوژی استفاده می­شود و آنچه مورد اندازه­گیری قرار می­گیرد واکنش­های فیزیولوژیکی بجای واکنش­های رفتاری است.

مهمترین مسأله در رسیدن به یک توافق، نیاز به جداسازی آن از سایر علوم به عنوان یک علم مجزا و همچنین عدم محدود کردن پتانسیل­های آن برای رشد است. تعاریف کاربردی چون یک هدف بلند­مدت را در نظر نمی­گیرند مناسب نیستند. تعریف سایکوفیزیولوژی بر این اساس که فاکتورهای روانی به عنوان متغیرهای مستقل و واکنش­های فیزیولوژیکی به عنوان متغیرهای وابسته در نظر گرفته شوند، این علم را از سایر زمینه­ها مانند روانشناسی سایکوفیزیولوژیکی جدا می­کند اما به علت محدودیت شدیدی که ایجاد می­کند مورد انتقاد است. مثلاً اینگونه تعاریف مانع از انجام تحقیقاتی می­شود که در آنها رخدادهای فیزیولوژیکی به عنوان متغیرهای مستقل و رفتار و آزمایشات انسانی به عنوان متغیرهای وابسته می­باشند.

در نتیجه سایکوفیزیولوژی بر این اساس استوار است که درک، فکر، احساس، هیجان و رفتار انسان پدیده­هایی دارای جسم فرض شوند و واکنش­های فیزیکی (یا روانی و یا هورمونی)
می­تواند به روشن شدن نوع انسان منجر شود. سطح آنالیز در سایکوفیزیولوژی در یک سطح ایزوله از بدن نمی­باشد بلکه به بررسی ارتباطات ارگانیسم­ها و محیط می­پردازد. در نتیجه سایکوفیزیولوژی را می­توان بررسی علمی پدیده­های اجتماعی، فرهنگی، روانی و رفتاری بر اساس خصوصیات فیزیولوژیکی دانست. به طور خلاصه می­توان گفت، سایکوفیزیولوژی بر اساس دو فرض بنا نهاده شده است:

1- به قوة ادراک، تفکر، هیجان و رفتار انسان تجسم داده می­شود.

2- واکنش مغز مادی و بدن دارای اطلاعاتی در مورد پردازش­های انسانی است.

همچنین سطح آنالیز در سایکوفیزیولوژی بر روی اجزاء بدن به صورت جدا از یکدیگر
نمی­باشد، بلکه به ارتباط بین ارگان­ها و محیط به صورت هم فیزیکی و هم اجتماعی و فرهنگی
می­پردازد. پس سایکوفیزیولوژی مانند آناتومی و فیزیولوژی یک شاخه از علوم پیرامون سیستم­های بدن می­باشد که هدف آن روشن کردن نحوه ارتباط سیستم­های بدن با محیط است. سایکوفیزیولوژی همانند روانشناسی در ارتباط با سطح وسیعی از تحقیقات نسبت به آناتومی و فیزیولوژی می­باشد و می­تواند به دو صورت «موضوعی» و «سیستمی» مورد بررسی قرار گیرد.

اهمیت به وجود آمدن روش­های نوین ثبت برای پیشرفت علمی در تحقیقات سایکوفیزیولوژی کاملاً روشن است چنانکه پدیده­هایی که قبلاً غیر قابل مشاهده بودند به صورت قابل لمس در­می­آیند. البته باید توجه داشت که تنها روش­های پیشرفتة ثبت برای پیشرفت این علم کافی نیستند. خصوصیات تئوری یک ارتباط سایکوفیزیولوژی شامل دستیابی به مجهولات و همچنین ابداعات فکری و کوشش­های سیستمی برای حداقل کردن بایاس و خطا می­باشد. در نتیجه فرضیات روانشناسی بر پایه حقایق آناتومیکی و فیزیولوژیکی، تحقیقات اکتشافی و تست­های آزمایشی و روان­سنجی­های کلاسیک می­توانند با همکاری یکدیگر به ایجاد یک فرضیه قابل آزمایش در مورد یک ارتباط سایکوفیزیولوژی بپردازند. یادگیری مکانیسم­های فیزیولوژیکی می­تواند تفکر ما را در مسیر صحیح قرار دهد و خطای ناشی از درک و اندازه­گیری­های ما را کاهش دهد.

یک تئوری علمی به توضیح روابط سببی می­پردازد، اما روابط سایکوفیزیولوژیکی علّی نیستند. این بدان معنا نیست که این ارتباطات هیچگونه نقشی در علوم ندارند. آنها در حقیقت ابزارهایی هستند که با آنها روانشناسان به ارزیابی فرضیه­های خود می­پردازند.

 

1-3- انواع تکنیک­های سایکوفیزیولوژیکی

روش­های تشخیص حالات روحی را در حالت کلی می­توان به سه دسته تقسیم نمود. گروه اول شامل استفاده از مشخصه­های فیزیولوژی ناشی از عملکرد سیستم عصبی خودکار است که با استفاده از حسگرهای مناسب باید این سیگنال­ها را دریافت نمود. گروه دوم شامل تکنیک­های مشاهده فعالیت مغزی می­باشد. امروزه این دسته به خاطر رشد علم سایکوفیزیولوژی و اینکه
اندازه­گیری نحوه فعالیت مغز (در صورتیکه به طور مناسب ثبت و تفسیر گردد) می­تواند به طور نزدیکتری نسبت به هرگونه اندازه­گیری دیگری به تعیین حالات بپردازد، بیشتر مورد توجه محققین قرار گرفته است. نحوه ارتباط فعالیت مغزی به حالات رفتاری شخص می­تواند توسط روش­های تصویر­برداری مانند PET و MRI و یا fMRI تعیین گردد. همچنین از طریق ثبت «پتانسیل­های وابسته به رخداد[10]» نیز می­توان واکنش مغز را به تحریک یا رخداد مورد نظر بررسی نمود. دسته سوم شامل بررسی رفتارهای شخص می­باشد، بطوریکه در این نوع از تشخیص باید یک رفتار خاص فرد مانند صدا، حالات صورت، حرکات بدن و یا کلمات مورد استفاده فرد را مورد توجه و نظارت قرار داد.

1-3-1- شاخص­های سیستم اعصاب خودکار

در این روش با تجزیه و تحلیل سیگنال­های بدن که در حالت طبیعی با مشاهدات انسانی قابل تشخیص و تفسیر نیستند به تعیین حالات روحی و روانی فرد می­پردازیم. این روش بر اساس ثبت و آنالیز پدیده­های فیزیولوژیکی محیطی ناشی از فعالیت­های هیجانی و احساسی فرد استوار است. پدیده­هایی که در این زمینه به طور مرسوم اندازه­گیری می­شوند شامل تغییرات سیستم گردش خون (شامل تغییرات ضربان قلب و تغییرات فشار خون)، تغییرات واکنش الکتریکی پوست و تنفس می­شوند.

امروزه امکان ثبت و اندازه­گیری غیرتهاجمی پدیده­های متعددی از جمله قدرت انقباض قلبی، برون ده قلبی، مقاومت کل محیطی سیستم گردش خون و دمای پوست وجود دارد. اکثر این پدیده­ها اطلاعات بهتری نسبت به پدیده­های مورد اندازه­گیری مرسوم در اختیار قرار می­دهد و از نظر دلایل تئوری، شاخص­های بهتری برای حالات روحی افراد هستند. هرچند این شاخص­ها از نظر تئوری دارای برتری هستند اما در عمل نمی­توانند نسبت به پدیده­های مرسوم بیشتر به متغیرهای روانی منسوب شوند. (National Research Council، 2003)

امروزه محققان سعی می­کنند این پدیده­ها را به صورت جایگزین و یا در کنار روش­های معمول مورد استفاده قرار دهند. اما تحقیقات محدود در این زمینه و عدم استفاده از نمونه­های مناسب و کنترل شده، توانایی این روش­ها را در تشخیص حالات فرد کاملاً به صورت عملی اثبات نکرده است. در اکثر تحقیقات، پدیده­های مرسوم مورد استفاده از دقت قابل توجهی در تشخیص برخوردار بوده­اند و در فصل­های آینده به این پدیده­ها بطور مفصل­تری اشاره خواهیم نمود.

1-3-2- اندازه­گیری فعالیت مغزی

در روش­هایی که بر اساس پدیده­های فیزیولوژیکی محیطی عمل می­شود، به صورت کاملاً محدود و غیر مستقیم سعی در شناخت نحوه رفتار فرد داریم. فرضیه قابل قبول در این زمینه توجه به فعالیت مغز به طور مستقیم و تشخیص حالات مختلف بر اساس نحوه عملکرد آن است. در این بخش به طور مختصر به روش­های اندازه­گیری فعالیت مغزی می­پردازیم.

الف) تصویربرداری کارکردی مغز: در 15 سال گذشته شاخه علوم شناختی به طور قابل توجهی رشد داشته است. در این علم سعی می­شود با اتخاذ استراتژی­های مناسب و آزمایشات مختلف روانشناسی نحوه عملکرد مغز در فعالیت­های روانی تعیین شود. نقش اصلی در این آزمایشات را دو نوع تصویربرداری از نحوه کارکرد مغز شامل تکنیک پرتونگاری توسط تابش پوزیترون (PET) و روش MRI بر عهده دارند. در چند سال گذشته این تکنیک­ها برای بررسی واکنش­های انفعالی شخص مورد استفاده قرار گرفته است.

در روش PET، جریان خون محلی اندازه­گیری می­شود که بطور ثابتی با فعالیت سلول­های مغزی در ارتباط است. تحقیقات بیشتر نشان می­دهد که این تغییرات در جریان خون با تغییرات جزئی اکسیژن مصرفی در سلول در ارتباط است. این تغییرات در اکسیژن مصرفی باعث تغییر در مقدار اکسیژن باقیمانده در رگ­های محل فعالیت مغز می­شود. چون MRI به مقدار اکسیژن حمل شده توسط هموگلوبین بسیار حساس است، این تغییرات در محل فعالیت مغزی می­تواند توسط MRI تشخیص داده شود. این تشخیص ((Blood-Oxygen-Level-Dependent)) توسط سیگنال MRI، fMRI نامیده می­شود. امروزه تحقیقات مختلفی با استفاده از fMRI برای ایجاد نقشه فعالیت مغز در حال انجام است. تحقیقات نشان می­دهد که شخص در برابر اسامی و تصاویر مختلف بر اساس احساسات درونی خود واکنش­های مختلفی نشان می­دهد و نواحی مختلفی از مغز، فعال
می­شود.

همچنین مشکلات روانشناختی متعددی برای تشخیص حالات روانی توسط fMRI وجود دارد. استفاده از fMRI یک روش پرهزینه و زمان بر در تشخیص می­باشد. بطوریکه برای هر شخص باید چندین ساعت داده تهیه شود و آنالیز این داده­ها برای پیش­گویی و تعیین حالات آینده بسیار مشکل است و در نتیجه fMRI یک روش مناسب کاربردی برای تشخیص­های سایکوفیزیولوژیکی در اکثر زمینه­ها نمی­باشد.

ب) استفاده از فعالیت الکتریکی مغز[11] و پتانسیل­های وابسته به رخداد: Caton (1875) اولین کسی بود که نشان داد فعالیت الکتریکی مغز انسان را می­توان با قرار دادن الکترود بر روی جمجمه او ثبت نمود. در سال 1929 توسط Berger به طور عملی توسط EEG این سیگنال­ها ثبت شد. از آن زمان برای کارهای تشخیصی و تحقیقاتی از این سیگنال­ها استفاده فراوانی می­شود. Davis (1939) اولین کسی بود که به تغییرات وابسته به رخداد در سیگنال EEG توجه نمود و متعاقباً نام ERP را بر آن نهاد. او مشاهده کرد که یک واکنش منفی بزرگ در سیگنال EEG پس از 100 تا 200 میلی ثانیه پس از هر تحریک شنوایی ایجاد می­شود.

فعالیت الکتریکی مغز در دو حوزه زمان و فرکانس مورد توجه قرار می­گیرد. در حوزه فرکانس شکل موج­های پیچیده ثبت شده در فرکانس­های مربوطه با استفاده از تبدیل­های مختلف نمایش داده می­شود. آنالیز زمانی، معمولاً مربوط به پتانسیل­های وابسته به رخداد می­شود که نمایش­دهندة فعالیت الکتریکی مغز در پاسخ به تحریکات خارجی یا واکنش­های فرد پس از یک زمان مشخص ایجاد می­باشند. یکی از خصوصیات مهم این روش دقت و رزولوشن زمانی مناسب آن است که محققان می­توانند تغییرات را در حد میلی ثانیه تشخیص دهند. مزیت دیگر این روش غیرتهاجمی بودن آن است که در نتیجه می­توان آن را به راحتی در اشخاص تکرار نمود. اما مهمترین اشکال آن در نوع اطلاعاتی است که از منابع سیستم عصبی اندازه­گیری می­شود و نیاز به تحلیل و آنالیزهای متعدد برای تشکیل پاسخ مناسب وجود دارد. روش­های مرسومی برای
اندازه­گیری فعالیت الکتریکی مغز و استفاده از آن در تحلیل و تفسیر همبستگی­های عصبی روانشناختی و پردازش­های انفعالی بوجود آمده است اما هنوز تحقیقات سیستماتیک برای بررسی میزان افزایش احتمالی قدرت تشخیص حالات فرد با استفاده از این روش­ها انجام نشده است. (Fabiani، 2000)

پتانسیل­های وابسته به رخداد الگوهای تغییرات ولتاژ موجود در سیگنال EEG می­باشند که یک پردازش را در پاسخ به واقعه بخصوصی مانند تحریکات دیداری و شنیداری نمایش می­دهند. این پتانسیل­ها از طریق متوسط­گیری از سیگنال EEG بدست می­آید. در شکل (1-1) نمونه­ای از ERP شنوایی دیده می­شود.

شکل 1-1: نمونه ای از ERP شنوایی (Donchin، 1979)

 

ERPs به وسیله همان تقویت­کننده­ها و فیلتر­های ثبت EEG بدست می­آید. الکترودها بر روی نواحی مختلف جمجمه قرار گرفته و به تقویت­کننده­ها متصل می­شود. نواحی ثبت معمولاً بر اساس سیستم ثبت 20-10 تعیین می­شوند. همانطور که در شکل (1-2) دیده می­شود از طریق مبدل­های A/D این مقادیر به دیجیتال تبدیل می­شوند و از طریق متوسط­گیری به استخراج پتانسیل­های وابسته به رخداد می­پردازیم.

شکل 1-2: مراحل ثبت و تحلیل سیگنال­های مغزی (Fabiani، 2000)

 

دامنه ERP در مقایسه با EEG ثبت شده بسیار کم است (در حد چند میکرو ولت) در نتیجه روند استخراج ERP با جداسازی ERP از نویز (EEG زمینه) آغاز می­شود. روش متداولی که بکار می­رود متوسط­گیری از نمونه­های سیگنال EEG است. تعداد نمونه­هایی که در متوسط­گیری بکار می­رود وابسته به نسبت سیگنال به نویز است. از آنجا که فرض می­شود تمام جنبه­های دیگر سیگنال EEG تصادفی هستند، متوسط­گیری باعث حذف این ولتاژها می­شود و باید فقط ERPs باقی بمانند. آنچه که باقی می­ماند موجی است با پیک­های مثبت و منفی که وابسته به دو شرط بدست می­آید:

1- این موج تابعی از مکان الکترودهایی است که ثبت از آنها صورت گرفته است.

2- وابسته به الکترود مرجعی است که در نظر گرفته شده است.

نامگذاری قسمت­های مختلف سیگنال معمولاً بر اساس پلاریته و زمان وقوع صورت می­گیرد.

در ادامه به روند­های استنتاجی در مورد پردازش­های فیزیولوژیکی و روانشناسی ناشی از ERP می­پردازیم. در سال 1990، Cacioppo نشان داد که ارتباطات مختلف بین متغیرهای فیزیولوژی و روانشناسی امکان تعمیم نتایج حاصل از داده­های سایکوفیزیولوژی را با محدودیت روبرو می­کند. تحقیقات اخیر توسط Kutas (1998)، Miller (1996) و Cacioppo (1996) نیز به محدودیت­های موجود در استنتاجات نحوه فعالیت مغزی بر اساس داده­های تصویر­برداری مغز اشاره می­کنند.

اگر موج ERP به صورت توده­ای از اجزاء متعدد در نظر گرفته شود، آنگاه تفسیر هریک از این اجزاء برای درک نحوه تغییرات فعالیت مغزی در موضوعات مختلف امکان پذیر خواهد بود. اولین گام برای پردازش ERP یافتن اجزاء آن است. سپس یک تئوری در مورد اهمیت نحوه رفتار هر جزء به صورت زیر به وجود می­آید:

1- بررسی پیشینه اجزاء. این پیشینه شامل آزمایشاتی است که در آن تغییرات همسانی در دامنه و تأخیر اجزاء وجود دارد. (شکل 1-3)

2- گمانه­زنی در مورد منشأ روانی یا فعالیت نوروفیزیولوژی موج آشکار شده.

 

شکل 1-3: نمونه­ای از ارتباط ویژگی استخراجی از ERP با میزان تحریک فرد (Cacioppo، 2000)

در این قسمت به چهار نوع استنتاج سایکوفیزیولوژی در استفاده از اندازه­گیری­های ERP اشاره می­کنیم:

حالات متفاوت: اولین سؤال آن است که آیا دو حالت مختلف به پاسخ پتانسیل­های وابسته به رخداد متفاوتی مربوط هستند. اگر ما ERP را به عنوان نشانه­ای از فعالیت مغزی بدانیم و یا آن را منعکس­کننده پردازش­های روانی بدانیم، آنگاه می­توانیم نتیجه­گیری کنیم که فعالیت مغزی و پردازش روانی مرتبط با آن در حالات مختلف متفاوت هستند.

 

[1]Systemic Psychophysiology

[2]Thematic Psychophysiology

[3]Cognitive Psychophysiology

[4] Social Psychophysiology

[5] Developmental Psychophysiology

[6] Clinical Psychophysiology

[7] Applied Psychophysiology

[8] Psychobiology

[9] Physiological Psychology

[10]Event Related Potentials (ERPs)

 

[11] Electroencephalograph (EEG)



جهت کپی مطلب از ctrl+A استفاده نمایید نماید



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی