شرح داگلاس برنام بر چهار دقیقه کانت در باب امر زیبا و والا WORD
شرح داگلاس برنام بر چهار دقیقه کانت در باب امر زیبا و والا WORDچکیده شرح برنام بر نقد سوم کانت شرحی روان و خواندنی است که با مقدمه ای مبسوط درباره دوره پدید آمدن آن و آبشخورهای فکری کانت در نوشتن آن آغاز می شود و تقریبا بر طبق ترتیب مطالبی که کانت در کتاب نقد نیروی داوری مطرح می کند به پیش می رود. در این شرح از مثال های گوناگونی برای درک هر چه بهتر مطالب کتاب کانت استفاده می شود. این تحقیق معرفی این شرح است که در مقدمه، تاریخ زیباشناسی قرن هجده به صورت موجزی مرور شده است. پس از آن به معرفی شرح و خلاصه ای از آن پرداخته می شود و در ادامه، شرح برنام بر چهار دقیقه امر زیبا و والا ارائه می گردد. در پایان، خصوصیات این شرح و روش برنام مشخص شده و معرفی می گردد. کلیدواژه: زیباشناسی، حکم، امر زیبا، امر والا فهرست موضوع صفحه 1- مقدمه................................................................................................................................................ 1 1-1- مروری بر زیباشناسی قرن هجدهم ........................................................................................ 1 1-2- مروری بر شرح برنام بر نقدقوه حکم .................................................................................... 14 2- درآمد ........................................................................................................................................ 50 2-1- ایمانوئل کانت و قرن هجدهم ............................................................................................ 50 2-2- شرح نظام مند فلسفه انتقادی کانت .................................................................................... 58 2-3-مسائل اصلی نقد قوه حکم ................................................................................................. 84 3- فصل اول: ویژگی های حکم زیباشناسیک ................................................................................. 104 3-1- کلیت (دقیقه دوم) ............................................................................................................... 112 3-2- فاقد علاقه بودن (دقیقه اول) ............................................................................................... 117 3-3- ضرورت و عقل سلیم (دقیقه چهارم) ................................................................................. 125 4- فصل دوم ................................................................................................................................... 133 4-1- غایتمندی و هماهنگی در حکم ها ....................................................................................... 133 4-2- استدلالات استنتاج ................................................................................................................ 150 5- فصل سوم: امر والا ...................................................................................................................... 168 5-1- از امر زیبا به امر والا .......................................................................................................... 168 5-2- مرحله دوم امر والا ............................................................................................................ 181 5-3- نتیجه مبحث تحلیلات ...................................................................................................... 187 6-نتیجه گیری ............................................................................................................................... 192 7- منابع و مآخذ ........................................................................................................................... 195
مقدمه مروری بر زیباشناسی[1] قرن هجدهم نقد قوه حکم سومین نقد کانت بعد از نقد عقل محض و نقد عقل عملی است. در این کتاب کانت سعی میکند تا کل ساختمان فلسفی خود را وحدت بخشد و راهی برای پیوند میان نقد اول و دوم برقرار سازد. اهمیت این کتاب تنها به این موضوع محدود نمیشود اگر چه این موضوع در جای خود بسیار مهم است. اهمیت دیگر این کتاب در تحلیل قوای ذهن انسان و همچنین بررسی حکم زیباشناسیک ، هنر و همچنین مسائل غایت شناسی[2] (بخش دوم نقد سوم) است. کتابی که کاملا در فلسفه هنر و زیبایی و مسائل مربوط به آن تاثیر گذار است. اما این مساله در این کتاب ذیل هدف بزرگتر کانت که همان رسیدن به وحدت فلسفی است قابل توجه است(کرنر،1380،ص329). کانت در قرن هجدهم در یک خانواده مذهبی متعلق به یک شاخه بسیار پرهیزگار از فرقه پروتستان پا به جهان گذاشت. او در قرنی به دنیا آمد که به عنوان دوره روشنگری[3] خوانده می شود. دوره ای که در آن خوشبینی به دستاورد های اندیشه انسان و تواناییش برای حل مسائل و مشکلات او رواج بسیاری داشت. قلمرو ذهن و طبیعت بوسیله دکارت و پیروانش متمایز شده بود و یکی از مسایل مهم فلسفه در آن زمان پیدا کردن ارتباطی بید این دو محدوده بود. قرن هجدهم علاقه فراوانی به نامگذاری خود به عصر انتقاد یا عصر خرد دارد و به همان اندازه می خواهد که خود را عصر فلسفه بنامد. می توان گفت که این دو نامگذاری بیانگر دو دید متفاوت از یک وضع است. در عصر روشنگری انتقاد به معنای اینست که جزئیات بسیار روشن و مطمئن تنظیم شوند به طوری که در یک وحدت صوری و انسجام دقیق عقلانی قرار گیرند. بنابراین تلاش فراوانی برای وحدت بخشیدن به رشته های گوناگونی که تا آنموقع از یکدیگر جدا بودند مانند مباحث زیبایی شناسی و انتقاد ادبی صورت گرفت(کاسیرر،1372،ص٣٤٤). علاوه بر وحدت صوری مساله وحدت محتوای معنوی نیز مطرح شد بنابراین همبستگی بین محتوای فلسفه و هنر مورد توجه قرار گرفت. در اینجا وظیفه اصلی انتقاد در روشن کردن ابهاماتی است که زاییده این مبحث است و فلسفه و انتقاد می کوشد تا به روشن کردن این ابهامات آن را در پرتو دانش محض قرار دهد و اگر محدودیتی در این کار است و عناصری یافت می شود که در قلمرو دانش محض قرار نمی گیرند کاملا مشخص شود. به عبارت دیگر این محدودیت ها روشن شود. در نتیجه این رویکرد بود که در اواخر قرن منجر به این شد که کانت اعلام دارد انتقاد شرطی است که خصلت ذاتی فلسفه است و عقل فلسفی چیزی جز قوه ای اصیل و اساسی برای تشخیص حدود نیست(کاسیرر1372،ص٣٤٤). در مقایسه با رنسانس و قرن هفدهم، زیبایی شناسی سده هجده، ویژگی های جدیدی داشت که حاصل ارتباط نوینی بود که بین مردم عادی و روشنفکران برقرار شده بود. در این قرن به خاطر بیسوادی کمتر و توسعه صنعت چاپ این نویسندگان به استقلال مالی بیشتری نسبت به اسلاف خود رسیده بودند بنابراین فیلسوف، منتقد و نظریه پرداز شد. این امر ،بوجود آمدن چیزی به نام عامه را موجب گردید که دیگر در دایره بسته روشنفکران پیشین محدود نمی گشت( اکو1390،ص123). در این قرن پارادیم[4] فکری دکارت و پیروانش به صورت وسیعی حظور داشت.دکارت آرمان خود را در وحدت دانش می یابد و هیچ حوزه ای را مستثنا نمی کند بنابراین زیبایی، هنر و خلاقیت هنری نیز باید تن به این قواعد عقل دهد تا از قواعد من عندی رها شود و عینیت یابد. دکارت اندیشیده بود که بر اساس شماری از مفاهیم پیشینی[5] یعنی اصول موضوع ریاضیات ، قضیه "من می اندیشم ،پس هستم" و مفهوم امتداد و خدا، می تواند اصول علمی یکتا و یگانه ای را پی ریزی کند یا به عبارت دیگر درخت معرفت را برویاند، درختی که ریشه هایش مابعدالطبیعه[6] ، تنه اش طبیعیات و شاخه هایش سایر علوم (هالینگ دیل1389، ۱٧٦). دکارت در قواعد بکار بردن فهم توصیفی از آرمان دانش کلی می دهد که نه تنها هندسه و حساب، نورشناسی و ستاره شناسی، بلکه موسیقی را هم ذیل این آرمان می آورد(کاسیرر1372،ص ٣٤٧). بنابراین گرچه دکارت مستقیما مبحثی بنام زیباشناسی مطرح نمی کند اما از فلسفه کلی او چنین مفهومی استفاد می شود. یعنی هنر نیز باید به لوازم یک نظریه پایبند گردد و از ابهامات و کلی گوییهایش دست بردارد. دکارت در فلسفه خود شیوه ها و درجات مختلفی برای کسب دانش قائل می شود. او ریاضیات را چون قابل کاهش به تصوراتی متمایز[7] و واضح[8] است معتبر ترین دانش می داند و این دو شرط وضوح و تمایز را برای یک دانش یقینی لازم می داند(مجتهدی1382،117). در اینصورت شناخت حسی به دلیل اینکه بر مبنای جزئیات مبهم و به صورتی یکپارچه است داری اعتبار نیست. اعتباری که بعدا بامگارتن[9] سعی در بازیافت آن دارد. مساله دیگری که در اینجا باید به آن توجه کرد ظهور سوبژکتیویته در معنای دکارتی آن و زمینه ایست که این امر برای طرح مسائل زیباشناسی ایجاد می کند. قبل از دکارت معنای سوژه و ابژه با بعد از او اساسا متفاوت است. دکارت را می توان بنیان گذار تفکر مدرن قلمداد کرد چرا که نگرش او به انسان و جهان اساس مدرنیته می باشد. همانطور که در بالا گفته شد دکارت مبحث مستقلی درباره زیباشناسی ندارد اما نگرش او به جهان و انسان مسائل زیادی از جمله فلسفه هنر را دچار تحول شگرفی کرد. مهمترین تغییری که دکارت در تفکر ایجاد کرد همان اصل بنیادی تفکر مدرن یعنی سوبژکتیویسم است. این اصل برآمده از تغییری است که دکارت در معنای سوژه و ابژه ایجاد کرد. واژه سوژه در قرون وسطی به معنای ذهن انسان نبود بلکه موجودات طبیعی ، انسان و خدا را شامل می شد و ابژه ،اعتبارات ذهنی انسان در نظر گرفته می شد بنابراین واضح است که در قرون وسطی، سوبژکتیو امر عینی و ابژکتیو، امر ذهنی است درست برعکس تلقی ای که امروزه از این دو واژه در نتیجه تحول دکارتی می شود. دکارت برای اولین بار در تاریخ فلسفه در نتیجه شک دستوری اش به کوگیتو رسید که دیگر در آن نمی توانست شک کند بنابراین کوگیتو[10] را بنیاد هستی قرار دارد و از آن رو که حقیقی بودن را به معنای یقینی بودن می دانست نتیجه گرفت که موجود وقتی حقیقی است که در نسبت با یقین انسانی، یقینی باشد(پازوکی1381،99). بنابراین بر اساس آنچه در بالا آمد انسان، سوژه و تمام موجودات دیگر موجودیتشان را در نسبت با او بدست می آورند و اعتبار می یابند و این مساله همان سوبژکتیویسم یعنی اصل تفکر مدرن است. در نتیجه این تفکر، از دکارت به بعد در حوزه معرفت شناسی، معرفت، تصوری[11] می شود به این معنا که علم ما به موجودات خارجی، از طریق تصور آنها است بنابراین هر موجودی باید در محضر سوژه بازنمایانده و تصور شوند تا اعتبار انسان ابژه گردند. این مساله در ظهور مفاهیم اصلی هنر و زیبایی شناسی، خود را نشان می دهد یعنی ظهور مفاهیمی چون خلاقیت[12]، نبوغ[13]، ذوق[14] و... (پازوکی1381، 102). در نگاهی اجمالی به تاریخ زیبایی شناسی در قرن هجدهم، می توان وفور و اهمیت این مفاهیم را دریافت. تمام این مفاهیم در اثر همان سوبژکتیویسم به وجود می آیند. در تاریخ پیشامدرن سابقه ندارد که هنرمند واجد صفت خلق گردد چرا که قبل از این، شأن او صرفا تقلید به معنای حکایتگری بود. هنر نیز مانند بقیه جهان بر اساس قوانین الهی نظم یافته بود و هنر مند تنها آن نظم را حکایت می کرد اما با ظهور سوژه دکارتی منشاء اثر هنری نیز در سوژه جستجو شد. در مورد نبوغ هم وضع به همین منوال است. نبوغ فردی سوژه بود که او را در امر خلاقیت یاری می کرد. مفهوم نوآوری[15] نیز در پیوند با خلاقیت و نبوغ هنرمند شکل گرفت که و هنرمند بر خلاف گذشته دارای اصالت گردید. در رابطه با مخاطب اثر هنری نیز، سوبژکتیویسم باعث پیدایش مفاهیمی چون ذوق و سلیقه شد که در نقد سوم کانت به معنای توانایی کاملا سوبژکتیو انسان برای داوری در مورد امر زیباست. از اینجاست که مباحث معیار زیبایی یا داوری معتبر آن در زیباشناسی جدید مطرح گردید. خود مفهوم زیبایی نیز متخول شد و درگر در حقیقت اشیاء وجود نداشت بلکه قائم به ذهن انسان شد(پازوکی1381، 105) در زیر تاثیر دکارت ،استدلال می شد که اگر جهان طبیعت تابع اصول و قوانین است جهان هنر نیز که تقلید طبیعت است باید همینگونه باشد .شارل باتو[16] در اثر خود، هنرهای زیبا درتقلیل به یک اصل این اصل را همان تقلید می داند و تمام قوانین جزئی را قابل تاویل به همین اصل می انگارد. این تقلید، محاکات از طبیعت زیباست. در نظر او خیر و زیبایی در کنار یکدیگر می باشند و تنها راهی که به درون دل ما راه می یابند از طریق امر حسی است. او شعر را حسی ترین بیان توامان زیبا و خیر می داند. او می نویسد که شعر باید مایه خرسندی عقل ما شود به این گونه که اشیایی که به ما ارائه می کند، چون ذاتا کاملند، موجب گسترش دامنه مفاهیم ما و کاملتر شدن آن ها می شود. درواقع باتو نظامی از هنرهای زیبا تدوین می کند و منشاء آن را تقلید از زیبایی طبیعی میداند(ریتر1389،صص 28،102). نظمی که در جهان نیوتنی است باید در جهان معنوی واخلاقی و هنری نیز برقرار گردد. بنابراین زیبایی شناس قرن هجدهم در جستجوی یک قانون کلی در هنر شد و کسی مانند بوآلو[17] به عنوان "قانون گذار پارناسوس" شناخته شد که در ظاهر علم زیبایی شناسی را علمی دقیق می کرد(کاسیرر1372،ص٣٤٨). همانگونه که در بالا دیدیم دیگر تفاوتی بین هنر و زیبایی، و بقیه جهان طبیعت نیست و اگر جهان طبیعت واجد قوانینی کلی است که عدول از آن ممکن نیست بنابراین هنر و زیبایی هم قوانینی دارد که خودسری در آن پذیرفته نیست به عبارت دیگر بنا بر این شعر آموزشی در آن دوره: " فهم درست یا همان عقل است که همه چیز را فراهم می کند: فضیلت، ذوق، هوش، استعداد، نبوغ. فضیلت چیست؟ عقل است در عمل. استعداد چیست؟ عقل است در عرضه درخشان. هوش؟ عقل است در بیان زیبا. ذوق چیزی نیست جز فهم درست و مهذب و نبوغ همان عقل است در مرتبه والا"(کاسیرر1372،ص ٣٥٠). نقد قوای حس و متخیله[18] که دکارت مطرح می کند توسط مالبرانش بسط می یابد. در اینجا تخیل به مثابه یک راه شناخت مطرح نمی شود بلکه به عنوان منشاء تمام گمراهیهای ذهن بشر عنوان می گردد و هدف هر نوع انتقاد فلسفی مهار کردن و تنظیم آگاهانه آن است. گرچه از تخیل نمی توان به طور کاملی صرف نظر کرد چرا که منبع جستجوی دانش است اما نباید این آغاز با انجام و هدف دانش اشتباه شود و تخیل در روش و نتیجه دانش دخالتی داشته باشد. بنابراین در فرآیند دستیابی به دانش این ادراک مستقیم یا شهود در نقد منطقی غربال می شود و دانشی بر مبنای منطق و قوانین عقلی کلی و مجرد است که بر جای می ماند. زیبایی شناسی کلاسیک از روی همین نظریه طبیعت و ریاضی به عنوان دقیق ترین دانش گرته برداری شد.(کاسیرر1372،ص ٣٥٢). اما آنچه در بالا گفته شد به این معنا نیست که متفکرین این عصر از منشاء هنر یعنی تخیل غافل باشند. در آغاز کتاب شعر بوآلومی نویسد: " نویسنده بی باک بیهوده گمان می کند که می تواند به زور هنر نظم سازی خود از کوه پارناسوس بالا رود. اگر او تاثیر آسمانی را احساس نکند، اگر ستاره بختش او را شاعر به دنیا نیاورده باشد، در آن صورت او همیشه اسیر نبوغ ناچیز خود می ماند. از لحاظ او فیبوس ناشنواست و پگاسوس سرسخت." بنابراین بوالو با این جمله می گوید که شاعر حقیقی، شاعر به دنیا می آید و کسی با تعلیم و آموزش شاعر نمی شود(کاسیرر1372،ص ٣٥٣). اما برای بوالو داستان به اینجا ختم نمی شود. گرچه شاعر باید دارای نبوغ باشد اما شعر باید خود را از روند های ذهنی که باعث پیدایش آن می شود تصفیه کند و تابع قانون عینی شود. این قانون را هنرمند اختراع نمی کند بلکه در جریان خلق اثر هنری آن را کشف می کند. او عقل را چکیده این قوانین عینی می داند . بوآلو به شاعر توصیه می کند که عقل را دوست بدارد و در پی ظواهر و آرایش های دروغین نباشد و اگر بتواند موضوع را با همان حقیقت ساده اش تصویر کند عالی ترین معیار زیبایی را رعایت کرده است(کاسیرر1372،ص ٣٥٤). این تناظر طبیعت و هنر در زیبایی شناسی کلاسیک در حوزه ژانر هنری نیز خود را نشان می دهد. به این معنا که شاعر نیز به مانند ریاضیدان مخترع قوانین نیست بلکه آن ها را کشف می کند بنابراین هنر مند نیز باید به قوانین ژانر و سنخ هنری وفادار باشد چرا که این قسم و سنخ هنری چیزی است معین و محدود به خود. با توجه به این نکته زیباشناس، در قلمرو هنر قانون گذار نیست همانطور که ریاضیدان و فیزیکدان نیزدر حوزه طبیعت قانونی را وضع نمی کند. پس هنرمند در جایی آزادی دارد که تمام نبوغ خود را بکار گیرد تا موضوع را هر چه درست تر و وفادار تر به موضوع بیان کند یعنی اینجا آزادی در قلمرو بیان موضوع است(کاسیرر1372،ص ٣٦٠). در فرهنگ فرانسه قرن هجدهم قبل از ظهور روسو مسائل طبیعت و جامعه به وضوح از هم متمایز نشده اند بنابراین آنچه متفکرینی چون بوآلو طبیعی می نامند همان امر قراردادی است. بوآلو بین آنچه طبیعی است و آن چه به عنوان قائده کمال در نظر دارد هیچ تفاوتی نمی گذارد و عقل و آداب را یکی می گیرد و می نویسد:"در یک رمانس سطحی هر چیزی به آسانی اجرا می شود؛ کافی است که داستان لحظه ای انسان را سرگرم کند، و اصرار بیش از اندازه بر منطق کار بیجایی است اما صحنه نمایش مستلزم عقل دقیق است، و آداب کامل آن باید محفوظ بماند"(کاسیرر1372،ص ٣٦٤). انتقاد به این نظریه از زیباشناسی و تخریب کامل آن توسط لسینگ انجام می گیرد و او سر آغاز دوره جدیدی از زیبایی شناسی در قرن هجدهم می شود. لسینگ میان مقتضیات عقل زیباشناسیک محض و قراردادها و مقتضیات زمانه تمایز می گذارد هر آنچه را که از طبیعت و عقل ناشی نمی شوند بلکه از وجودی کاذب در هر زمانه ای هستند را از زیبایی شناسی حذف می کند و فقط نبوغ شاعرانه را توانا به ساختن صور هنری واقعی و کاراکترهای دراماتیک حقیقی می بیند او می نویسد:"اگر آداب و تشریفات انسان ها را به ماشین مبدل می کند، وظیفه شاعر اینست که این ماشین ها را باز به انسان مبدل کند"(کاسیرر1372،ص ٣٦٥). در نظر لسینگ اثر هنری باید به هنر بودن خود وفادار بماند و از مرز های آن تجاوز نکند یعنی باید نشان داده شود که هنر مند تابع قانون زیبایی بوده است. او درباره آثار هنری باستان اینگونه اظهار نظر می کند که تنها آنهایی شایسته نام هنرند که در آن ها هنرمند خود را به معنای حقیقی، نشان دهد یعنی نشان دهد که غایت او زیبایی بوده است. او بعضی از این آثار را ابزار هایی در خدمت دین می نامد که در خدمت معنایی هستند قبل از این که به دنبال زیبایی باشند. لسینگ وجود اصول را برای اینکه چیزی را هنر بدانیم می پذیرد اما این اصول برای او اصول هنری هستند. او در مساله داوری هنری می نویسد که داور هنری علاوه بر احساس ناخوشایندی از چیزی ، دلایل آن را هم نشان می دهد. در کل رویکرد او از جهاتی نیز روانشناسیک[19] است چرا که او خوشایندی در فریبندگی هنر را غایت هنر می داند(ریتر1389،صص112،166). دوره جدیدی در زیبایی شناسی و نظریه هنر آغاز می شود که در آن مساله ذوق مطرح می شود. در اینجا معیار همان امر طبیعی است اما با این تفاوت که در این دوره ذوق به مثابه نوعی حس است که همگان را از آن بهره ای است و طرح مساله بصورت ماهیت و امکان این حس مشترک[20] آغاز می شود. این بدان معنا نیست که هر حس زودگذر و هوسی راهنمای هنر می شود بلکه تاکید بر همان حس مشترک است. حسی که در هر کسی قابل مشاهده است و با نظریه های تجریدی و استدلال های شکاکان نمی توان آن را از اعتبار انداخت(کاسیرر1372،ص ٣٦٨). این رویکرد جدید گرچه توجیه عقلانی داوری هنری را محدود می کند اما از ادعای کلیت دست بر نمی دارد.
[1]-Aesthetics [2]- teleology [3]- The Enlightenment [4]- Paradigm [5]- a priory [6]- metaphisics [7]-distinct [8]-clear [9]- Baumgarten [10]-cogito [11]- representative [12]- creativity [13]- genius [14]- taste [15]- invention [16]- Batteux, Charles (1713-1780) [17]- Boileau, Nicolas(1636-1711) [18]- imagination [19]- psychological [20]- common sense جهت کپی مطلب از ctrl+A استفاده نمایید نماید |