تفسیر هایدگر از تلقی افلاطون درباره حقیقت
تفسیر هایدگر از تلقی افلاطون درباره حقیقت
چکیده در این رساله نگارنده به بررسی تلقی هیدگر از حقیقت از نگاه افلاطون ، در دوره گشت فلسفی وی که بین دوره تفکر اولیه وتفکر متاخر قرار دارد، می پردازد. در بخش اول، ابتدا به بررسی اجمالی نظر هایدگر در مورد ذات حقیقت در چهار رساله مهم او که متعلق به دوره متقدم ومتاخر تفکر هایدگر پرداخته است.در بخش دوم و سوم تفسیرهایدگر از دو رساله جمهوری و تئتتوس افلاطون مورد بررسی قرار می گیرد. برای این منظور نگارنده گزارشی مبسوط از کتاب درباره ذات حقیقت که حاصل درس گفتارهای هایدگر در ترم زمستانی 32- 1931 است بدست داده است. هدف اصلی این رساله توصیف عناصر یا مولفه های اصلی تفسیر هیدگر از تلقی افلاطون در خصوص حقیقت و بررسی تحول احتمالی در معنای حقیقت در نزد افلاطون نسبت به حکمای پیش از اوست. پرسش اصلی اینجا است که آیا افلاطون در طرح مساله حقیقت آنرا به نحو اصیل و با توجه به تجربه بنیادین مستوری مورد بحث قرار داده یا خیر ؟ فرض نگارنده این است که وی در معنای حقیقت نسبت به فلاسفه پیش از خود تحول ایجاد کرده است که پیامدهای خاص در تاریخ فلسفه پس از او دانسته است. واژگان کلیدی: حقیقت، آلثیا، آشکارگی، ناحقیقت، پنهانی، ادراک حسی، اپیستمه مقدمه در طول تاریخ فلسفه، فلاسفه همواره به دنبال یافتن حقیقت هستی به اندیشه پرداختند به نظر هایدگر باآنکه موضوع تفکر وجود است وفیلسوفان پیش از سقراط به وجود می اندیشیدند اما پس از سقراط وجود به تدریج مورد غفلت قرار گرفت و موجود بماهو موجود موضوع فلسفه قرار نمی گرفت. در دوره پیش سقراطی فلاسفه از هستی به نحو اصیل یعنی هستی به ما هو هستی یاد می کردند، به این جهت برای باز اندیشی در معنای هستی باید به اندیشه آنها باز گشت. از نظر هایدگر رویکرد پارمنیدس و هراکلیتوس در خصوص تعلق حقیقت به هستی و ضرورت تفکر به هستی یکسان است. با تبیین هستی به عنوان ایده از سوی افلاطون حقیقت وجود به موجود حقیقی تبدیل می شود و با این تعبیر از هستی تاریخ متافیزیک و غفلت از هستی آغاز می گردد و با اراده معطوف به قدرت نیچه به نهایت خود می رسد. اما خاستگاه این غفلت در اندیشه پیش سقراطیان مقدر بوده است به جهت اینکه ایهام در معنای هستی وجود داشت. پارمنیدس هستی را حضور معنا می کند. هایدگر مدعی است که افلاطون و ارسطو تقدیر تاریخی غرب را در مورد مفهوم هستی جهت بخشیدند. حقیقت به هستی تعلق دارد و از اعماق آن می توان به هستی نظر کرد. نام بنیادین هستی در زبان یونانی فوزیس بوده است که به معنی پدیدار شدن است و فوزیس از مستوری به نامستوری درآمدن سیر کرده و منزلت خویشتن را یافته است. دو عنصر مستوری ونامستوری در دل فوزیس پنهان هستند. هراکلیتوس فوزیس را به معنی مظهر هستی خواند و پارمنیدس آن را با آلثیا پیوند داد. همچنین پارمنیدس از هستی با عنوان موئیرا یاد کرده استاین وجه پنهان هستی است که به تعبیر هایدگر راز هستی است و باید در آن تفکر کرد و به کرانمندی خویش آگاه شد. در تفکر پس از سقراطی توجه به هستی از جهت حاضر بودن و موجود بودن است. با از بین رفتن تمایز بین وجود و وموجودات متافیزیک به غفلت تام از وجود فرو غلتید. افلاطون همه امور عالم را سایه ایده ها و ارسطو آنرا صورت های معقول خواند. افلاطون حقیقت را با شهود ماهیات سرمدی قابل تحصیل دانست و به این گونه خودبنیادی متافیریک را بنیان نهاد. هیدگر در تفسیر خویش از تمثیل غار می گوید که افلاطون در این جا موجودیت موجودات را براساس موجودی اعلی ولاجرم الهی توضیح می دهد. حقیقت در آنجا به دو معناست اول چیزی که خود را نامستور می سازد که در نهایی ترین مرحله ، مثال خیر است و دوم مطابقت عین وذهن. به نظر هیدگر فلاسفه لفظ الثیا ( کلمه ای است در اصل یونانی که یونانیان آن را با حقیقت ،صراحت وصمیمیت یکی می گرفتند.) را در معنای معمول آن نه به عنوان خود حقیقت بلکه به عنوان چیزی که حقیقی است به کار بردند و همچنین این امر حقیقی را فلاسفه در گزاره وحکم تنظیم می کنند و ملاک صدق این گزاره را مطابقت ذهن با حقیقت شناختنی بیرون از ذهن می گیرند. در حالی که متوجه نیستند که این اعتبار خود مبتنی بر چیست؟ در نتیجه از سوال هستی بماهو هستی غفلت کردند . در پی بررسی نگارنده از پژوهش های انجام شده درباره حقیقت در رسالات هیدگر ، چند مورد از مهمترین منابعی که مورد توجه نگارنده بوده از جمله در کتاب هایدگر و پرسش بنیادین، تالیف از بابک احمدی که نوعی توضیح کتاب هستی وزمان است وشرح اندیشه های نخست هیدگر است ،مساله حقیقت به معنای آشکارگی و در رابطه آن با معنای هستی مطرح می گردد. همچنین کتابهای هایدگر از ریچاردسون که درباره تفسیر هیدگر از تمثیل غار در بخش دوم ، فصل اول سخن رانده شده است و کتاب پرسش از خدا از پروتی که در آن به بررسی مساله حقیقت در نقد به مابعدالطبیعه سنتی پرداخته شده است. درباره تفسیر هایدگر از تئتتوس افلاطون در حال حاضر هیچ منبع فارسی متاسفانه موجود نیست. اما از منابع لاتین می توان به کتاب پرسش از دیالوگ از فرانتز گنزالس و کتاب افلاطون و هایدگر در اسطوره نوشته مگان هالتمن اشاره کرد. این تحقیق در پی یافتنمولفه های اصلی تفسیر هیدگر از تلقی افلاطون در خصوص حقیقت است و همچنین بررسی تحول احتمالی در معنای حقیقت در نزد افلاطون نسبت به حکمای پیش از اوست و از آن جهت واجد اهمیت است که دیدگاه فیلسوف معاصر (هیدگر) را درباره نظر افلاطون در خصوص حقیقت بررسی می کند. نظر افلاطون در مورد حقیقت تعیین کننده تلقی متافیزیکی از حقیقت به مثابه مطابقت است. هیدگر این تلقی را مورد نقد قرار داده است و می خواهد نشان دهد که با این دیدگاه حقیقت به مثابه نامستوری مورد بی توجهی قرار می گیرد.
فهرست مطالب عنوان صفحه فصل اول: حقیقت در آثار هایدگر 1-1- حقیقت در رساله وجود وزمان هایدگر.............................................................................................................1 1-2- حقیقت در رساله درباره ذات حقیقت ............................................................................................................5 1-3- حقیقت در رساله سرآغاز کار هنری .............................................................................................................11 1-4- حقیقت در پرسش از تکنولوژی ...................................................................................................................21 فصل دوم: تفسیر هایدگر بر تمثیل غار افلاطون 2-1-مرحله اول ..............................................................................................................................................................30 2-1-1- تفسیر مرحله اول آشکارگی سایه ها...........................................................................................................31 2-2- مرحله دوم.............................................................................................................................................................32 2-2-1- تفسیر مرحله دوم...........................................................................................................................................32 2-3- مرحله سوم............................................................................................................................................................35 2-3-1- تفسیر مرحله سوم: صعود از غار به سوی نور خورشید...........................................................................35 2-3-2- اول :درجات آشکارگی: ایده به عنوان آشکارگی اولیه وباشندگان حقیقی..........................................41 2-4- مرحله چهارم: بازگشت زندانی آزاد شده به غار ..........................................................................................45 2-4-1- تفسیر مرحله چهارم......................................................................................................................................45 2-5-1-دیدن به عنوان اوران ونوین : دیدن وامر قابل دیدن در اخذ نور..........................................................51 2-5-2- خیر توانایی است که همه چیز به آن وابسته است................................................................................53
2-5-3- سوال درباره ذات حقیقت چونان پرسش درباره تاریخ ذات بشر وتربیت نفس اوست......................53
عنوان صفحه 2-6- سوال درباره ذات ناحقیقت: افول تجربه بنیادین آلثیا ......................................................................................56 2-6-1- غفلت از سوال درباره ذات پنهانی:انتقال از سوال درباره ذات حقیقت به سوال درباره ذات ناحقیقت...57 2-6 -2 مفاهیم بنیادین : پسدوس،لته، آ-لثیا...............................................................................................................59 فصل سوم: تفسیر هایدگر بر تئتتوس افلاطون 3-1- نسبت معرفت به عنوان ادراک حسی با حقیقت...............................................................................................65 3-1-1- کلمه دیدار ونسبت آن با ادراک حسی.........................................................................................................67 3-1-2- چیستی روح.......................................................................................................................................................68 3-1-3- واژه دیانوئین.......................................................................................................................................................69 3-2- گام های وحدت ادراک حسی در همه نسبت های آن...................................................................................69 3-2-1-گام اول.................................................................................................................................................................69 3-2-2-گام دوم..................................................................................................................................................................70 3-2-3-گام سوم................................................................................................................................................................72 3-2-4-گام چهارم.............................................................................................................................................................78 3-3- پاسخ دوم تئتتوس اپیستمه دوکسا است...........................................................................................................82 3-3-1- رابطه دوکسا با حقیقت.................................................................................................................................. 83 3-3-2- امکان باور نادرست و رابطه آن با حقیقت...................................................................................................85 نتیجه................................................. 91 منابع و مأخذ.......................................... 93
بخش اول حقیقت در آثار هایدگر 1-1- حقیقت در وجود وزمان هایدگر(1927) کتاب وجود وزمان نخستین اثر مهم فلسفی هایدگر بود که در سال 1927 به چاپ رسید . در این اثر وی از حقیقت در نسبت با دازاین ودر عالم بودن او سخن می گوید . پدیدار حقیقت در ضمن تحلیل دازاین برای ما فراهم می آید. ما با رابطه برقرار کردن موجودبینانه –هستی شناسانه با دازاین نمی توانیم به فهم وجود نائل شویم . با چنین فهمی نمی توان توافق ضروری میان هستی وحقیقت را نشان داد.هستی با حقیقت متفق است . به نظر هایدگر حقیقت همان دلالتی را دارد که چیز دارد ، چیز خود نشان دهنده استو حقیقت نسبت اولیه با هستی دارد و به حیطه مساله هستی شناسی بنیادین بر می گردد (هایدگر:1386: 487) . هایدگر در ابتدا به ریشه شناسی مفهوم سنتی حقیقت می پردازد. در ادامه پژوهش خود سعی دارد نشان دهد که پرسش از ذات حقیقت و پرسش از نوع هستی حقیقت به یکدیگرتعلق دارند زیرا هر دو پرسش به معنای هستی شناسانه دازاین راجع می گردند . درسنت متافیزیک غرب ، حقیقت، مطابقت شمرده شده است. هایدگر از نسبت میان فکر وشی می پرسد و اینکه به طور کلی از واژه مطابقت چه مراد می شود. مطابقت چیزی با چیزی دارای مشخصه صوری مناسبت چیزی با چیزی است . به نظر هایدگر حقیقت ، نوعی رابطه مطابقت نیست و فکر می تواند مانند نشانه ای باشد که به شئ اشاره می کند اما نشانه ونشان داده شده نمی توانند با هم مطابقت داشته باشند . اما هر مطابقتی هم توافقی که در تعریف حقیقت قرار داده شده نیست. عدد شش مطابق شانزده منهای ده است.این اعداد با هم مطابق اند آنها از نظر پرسش چند تا با هم مساوی اند . یکی از انحاء مطابقت تساوی است . در توضیح رابطه حقیقت به مثابه مطابقت همزمان باید به ویژگی دو سر رابطه توجه داشت که از چه نظر فکر وشئ مطابق می افتند . اگر تساوی فکر وشئ از آن رو که هر دو از نوعی واحد نیستند ناممکن باشد پس شاید آنها مشابه اند. با این همه فرض بر آن است که شناخت چیزی را آن سان عرضه می کند که هست (هایدگر:491:1386) . از آن جا که ذهن وشی شبیه یکدیگر نیستند وبا هم سنخیتی ندارند پس نمی توان از مطابقت میان آن دو سخن گفت .پس چگونگی دست یابی ذهن یا عقل به شئ را باید پژوهش کرد . در حکم ما می توانیم میان عمل حکم کردن وآنچه درباره آن حکم می شود تمایز قائل شویم ، عمل حکم کردن نوعی فرایند روانی واقعی است در حالی که آنچه درباره آن حکم می شود دارای محتوا ومضمون مثالی است (بیمل،1385 :82) . هایدگر وصول به حقیقت از طریق مطابقت را که با تمایز سوژه وابژه همراه است ، مورد پرسش قرار می دهد. در این رابطه سوژه به حقیقت دست می یابد وحقیقت همان شناخت است که برابر با حکم وداوری توسط سوژه صادر شده است . به نظر هایدگر رابطه مطابقت یک رابطه پیش دستی است ، این چنین رابطه ای رانمی توان از حیث هستی شناختی فهمید (همان:492) . هایدگر بر این باور است که در نسبت بین امر واقعی و امر ایده آل ، واقعیت شناخت به دو نوع هستی شقه می گردد وبا پرسش از نوع هستی مطابقت ، پیشرفتی در راه یافتن حقیقت حاصل نمی شود . باید خود پدیدار حقیقت را که اوصاف شناخت را فراهم می آورد بررسی کنیم . پرسش هایدگر درا ینجا چگونگی آشکار شدن پدیدار حقیقت در گزاره است . چگونه می توان به صدق گزاره دست یافت. هایدگر برای این مطلب مثالی می آورد من بی آنکه به تابلویی که به دیوار آویزان است نگاه بکنم ،گزاره ای درباره آن بیان می کنم ؛ سپس بازمی گردم به آن نگاه می کنم تا ببینم که آیا گزاره من درست است یا نه . من در وهله اول با خود شئ نسبت دارم و بیان گزاره نحوه ای از هستی در نسبت با خود شئ است (وجود وزمان،1386 :493) . گزاره بازنمایاننده عالم واقع است .اگر بازتاب امر واقع نباشد گزاره کاذب است. صدق گزاره به جهت ارجاع آن به هستی شئ است وآن هستی است که موجود را مکشوف می کند.وآنچه در این پژوهش اثبات می شود کشف کننده بودن گزاره است . موجود که قائم به خود است خود را نشان می دهد جهت کپی مطلب از ctrl+A استفاده نمایید نماید |